در اعماق وجودم جاده ای از گذر ثانیه ها نمناک است، قربت خاطره ها در پس پستوی خیالش آبی است و همیشه این سوال در نهانش پیداست: من چرا تنهاام؟؟؟!!! گرچه از من گذر کرده صدها بار باد غمها باز چرا؟؟!!! عشق از من گدر خواهد کرد؟؟؟!!!
صحنه های تاریک واژه های خسته گوشواری در گوش تنهایی ها ،من چرا تنهاام؟ باز ابر دل باریدن گرفت غرش هق هق در آسمان دلم پیداست رعد آن خاطرات نمناک که برقش از سینه می گذرد .
صحنه های تاریک واژه های خسته گوشواری در گوش تنهایی ها ،من چرا تنهاام؟ باز ابر دل باریدن گرفت غرش هق هق در آسمان دلم پیداست رعد آن خاطرات نمناک که برقش از سینه می گذرد .
اما همچنان من هستم
گرچه تنها، هستم !
روزگارم گرچه پر از خالی به دنبال برق یک نگاهت هستم
لغزش پایم برای آن است که بی تاب تو است