جزتو

نظر

یه عاشق غمگین ، در حسرت شبهای بی ستاره ام 

سخت دلتنگم ، سخت بیقرار و بی تابم ... 

کجاست شانه های گرم و مهربانت ، تا گریه کنم ؟ 

کجاست آن لبخندهای عاشقانه ات تا باز هم دیوانه شوم ؟ 

 چرا دیگر درد دلی برای گفتن نداری ؟ 

چرا اشکهایت را از من پنهان می کنی و حرفی برای گفتن نداری ؟ 

چرا قلب عاشقم را در انتظار چشمانت می سوزانی ؟ 

آنقدر دلتنگ چشمانت هستم که نمی توانم  

در هیچ چشم دیگری نگاه کنم 

آنقدر بیقرارم که هیچ اتفاقی ، دل غمگینم را شاد نمی کند 

برای گریستن ، شانه هایت را کم دارم 

شانه هاییی که بارها و بارها در خواب و خیال ، 

 تکیه گاه دل عاشقم بود..


برایی عاشقی ، نگاههای زیبایت را کم دارم


نگاههایی که تنها دلیل زندگی و عشقم شد..

 

 

 

چرا دیگر برای غصه ها ، اشکها و دلتنگی هایم جوابی  نداری ؟

 

 

شب دراز است و من هنوز هم در انتظار نسیم صبح سپید مانده ام

ای دل عاشق و بیقرار من ! صبر کن...

صبر کن  شاید نسیم ، خبری از عشق برایت بیاورد..

 

 

 

ای دل بساز ! شاید قاصدک خبری از یار آورد...

 

 

صبر می کنم و عاشق می مانم که

     **خوشبختی از آن عاشقان است...**

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com‍ 


  دوست عزیزم نظر فراموش نشه...