حالا رنگ جامعه شناسی این سوال رو بیشتر می کنیم، دوست دارم روش فکر کنید و بگید جامعه برای اصلاح خودش باید چه راهی رو پیش بگیره:
تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که برای اصلاح جامعه باید قابلیت های هر شخصی مد نظر قرار بگیره و اون شخص هم برای موفقیت، باید در راستای استعدادش کسب علم و تجربه کنه و همچنین نباید از اینکه استعداش در چیزیه که نمود و شهرت آنچنانی براش نمیاره ناراحت باشه مثلا وقتی کسی در نجاری استعداد داره نباید بگه چون نجاری کار خیلی سطح بالایی نیست من در این راستا فعالیت نکنم و برم کار دیگه ای انجام بدم...
نکته ای که الآن باید توجه بشه اینه که پیشرفت جامعه رو از جهت دینی و دنیایی، نسل آینده تشکیل می دن از این رو جامعه برای اصلاح خودش باید در تربیت نسل آینده عمده ی فعالیت خودش رو بذاره و باید دقت داشته باشه که نسل آینده را به گونه ای تربیت کنه که از جهت عمل و اعتقاد در امور دنیایی و اخروی، تجربه ی کافی رو داشته باشه...
برای رسیدن به این مقصود مشکل این است که تربیت فرزند احتیاج به وقت زیاد و کار دقیق و مستمر داره، صحبت این جاست که در جامعه چه کسی موظف است که این فرزند رو تربیت کنه؟ یا باید کانونی تاسیس بشه برای تربیت که فردی خارج از خانواده تربیت فرزند رو به عهده بگیره یا اینکه فردی از داخل خانواده تربیت رو به عهده بگیره...
طبق آمار هایی که از ناهنجاری ها در جامعه شناسی داده شده بیشترین خلافکاران از کسانی بوند که مشکلی از درون خانواده داشتن لذا تجربه و قواعد جامعه شناسی حکم می کنه که اون فرد مربی از داخل خانواده باشه...
از درون خانواده تنها پدر و مادر صلاحیت تربیت فرزند رو دارن و باید دقت داشت که تربیت رو نمیشه به هر دو نفر داد زیرا دو مدیر در یک مجموعه ایجاد تضاد و اخلال می کنه ( غذا یا شور میشه یا شیرین ) پس باید یک نفر وقت مستمر و ذهن متمرکز خودش رو وقف تربیت فرزندش بکنه و دیگری تنها در حد مشاوره و کمک زیر دستش باشه، حالا بین زن و مرد کدومیک استعداد بیشتری برای تربیت دارند؟
طبق تجربیات نشان داده شده در طول زندگی بشر و همچنین علم روانشناسی، نوع زنان استعداد بیشتری برای تربیت فرزندان دارند...
طبق ای قاعده نکته ای مورد توجه قرار می گیره اونم اینکه اگر یک خانم بخواد تربیت فرزندشو به عهده بگیره باید ذهنش درگیر کارای دیگه نباشه یعنی تمرکز مطالعاتش و تحقیقاتش و وقتش روی تربیت فرزندش باشه علاوه بر اینکه همین گزینش استعدادها نشون می ده که مرد استعدادش در این است که نیاز های خانواده رو برطرف کنه و محیط رو از جهت مالی و .. برای زندگی مهیا کنه، پس یک خانم طبق استعداد هایی که داره دو وظیفه ی مهم به گردنش هست یکی تربیت فرزندان و دومی برطرف کردن نیاز های جسمی و روحی همسر به این معنا که کار هایی دیگر باید به عنوان کارهای جنبی و تفریحی بهش توجه و نگاه بشه...
از طرفی مرد دو وظیفه ی مهم و اساسی داره، یکی ایجاد محیط مناسب از جهت مالی و معنوی برای زندگی و دوم برطرف کردن نیازهای جسمی و روحی همسر... هر کاری غیر این دو باید بهش نگاه جنبی بشه...
خلاصه ی همه ی مطالب و مقدماتی که تا الآن بیان شد این است که اگر می خواهیم از جامعه ای ناهجاری ها و قانون شکنی ها خارج بشه باید شخصی از داخل خانواده وظیفه ی اصلیش تربیت فرزند باشه و با داشتن چنین وظیفه ای نمی تونه کارای دیگه ای انجام بده مثلا انرژی هسته ای بخونه و مشکلات هسته ای کشور و حل کنه یا مهندسی بخونه و ساختمان سازی کنه بلکه در راستای وظیفه ای که در آینده بهش محول میشه مطالعه و تجربه کسب و به چیزهای دیگری که علاقه داره فقط به اندازه ی تفریح و سرگرمی اهمیت بده....
طبق این نظریه زنان نباید مهندسی ، معماری ، انرژی هسته ای، نفت و گاز و .... از رشته هایی که نامربوط هست به وظیفشون رو پیگیری کنند و همچنین زنان نباید جایی به طور تمام وقت ( 7 ساعت ) مشغول به کار بشن و ... از چیزهایی که با اون وظیفشون معارض هست...
یه نکته ای هم که لازم به ذکر است این است که استدلال ما برای جامعه ی سالم کاملا برون دینی بود نه درون دینی...
این نگاهی که الآن بیان شد نگاه قشری از متدینین مسلمان است، محاصن این نظریه رو بالا مفصل مطرح کردم اما ضرر هایی هم داره مهمترین ضررش رو میشه این ذکر کرد که با خارج کردن زنان از رشته های نامربوط به تربیت و ... حجم بزرگی از استعداد ها و عقل ها برای فکر کردن روی مسائل سخته علوم دیگه برداشته میشه، و این پیشرفت یک جامعه رو به عقب می ندازه...
به نظر شما این نظریه چقدر درسته چقدر غلطه...