السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها
فاطمه! رفتى و شد روز علــى چون شب تار
با چنین فتنـه که شد بعد تـو بر پا چـه کنـم؟
مرگت اى راحت جان، از دو جهان سیرم کرد
عمر اگر طول کشد، بى تو من اینجا چه کنم؟
مغیره فاطمـه را می زد و علــی مـی دیـد
هـزار حیـف کـه یـک تـن نبـود یـاورشان
خدا گواست که زهرا شهیده رفت به خاک
اگـر چه نیست گـروهــی هنـوز باورشان
بیمارت ای علـی جان جز نیمه جان ندارد
میلـی به زنـده مانـدن در این جهـان ندارد
غـم چون نسیم پائیز برگ و بر مرا ریخت
ایـن لالـه بهـاران غیــر از خــزان ندارد
بگــذار تـا بمیــرد ، زیـن باغ پـر بگیــرد
مـرغــی کـه حـق مانـدن در آشیـان ندارد
خواهم که اشک غربت از چهره ات بگیرم
شـرمنــده ام کـه دیگـر دستـم تـوان ندارد
بگـذار کس نداند در پشـت در چـه بگذشت
مــن لـب نمی گشایــم محسـن زبـان ندارد
هـرکس سراغم آمــد با او بگـو که زهـرا
قـدرش عیان نگردیـد قبـرش نشـان ندارد
شهـری کــه در امانند حتـی یهــود در آن
در بیـن خانـه خــود زهـــرا امــان ندارد
ای نالــه ها بـر آئیـد ای لالــه ها بریزید
گلـزار وحــی دیگـر سـرو روان ندارد