... نفس عشق تا فراسوی افق ها، ترنم شادی را زمزمه کرد.
خاک، بوی افلاک گرفت.
طراوت از در و دیوار بارید.
واژگان بلبلان بوی پونه و نعنا گرفتند.
دل ها وسعت یافت.
چشم ها، چشمه سار سرور شد.
عشق و ایمان، شفاف تر شدند.
نسیم بر تن نهالک ها دوید.
شبنم، شادمانه چهره گل ها را شُست.
آفتاب به تبرّک، دستی بر سر شانه شاخه ها کشید.سروها به آفتاب سلام گفتند.
بارانی از طراوت بارید.
در همایش بزرگ طبیعت، گل ها چهره بر چهره ساییدند.
در اجتماع سر شاخه های درختان و بلبلکان نغمه سرسبزی نواخته شد...
نَفَس هر چیز و همه چیز سبز شد و «بهار» آمد.
هان، ای بهار! دل های همگان را با نَفَس های خود سبزِ سبز کن.
هان، ای بهار! گام هایت بر زمین و زمان مبارک باد!