من دیدم تو را که لبخند می زدی به رویاهای من
من شنیدم که هزار بار می گفتی: دوستت دارم
من احساس کردم
کاملاً احساس کردم ....
که دستان لرزانم را گرفتی...و من تابستان شدم
من دیدم، شنیدم و کاملاً احساس کردم...
من...
این فلسف? بیدار شدن از خواب، عجب مرا اذیت می کند
می دانم که ناراحتت کرده ام
می توانی دعوایم کنی
می توانی به احساسم سیلی بزنی
می توانی شعری را که برایت گفتم، پاره کنی
می توانی تا همیشه مرا چشم انتظار بازگشتت بگذاری
....
یک کار دیگر هم می توانی بکنی
می توانی لبخند بزنی