اینک این ما و برادران ما که به خانه باز آمدهاند.
سرافراز و سربلند بر سر دست باز آمدند و به روی چشم نشستند تا ما دیده بگشاییم به ژرفای جنگ، به نبرد
همیشه تاریخ، به جنگ خیر و شر، نیکی و پلیدی، سفیدی و سیاهی که این قصه را پایانی نیست، که این
کتاب را پایانی نیست که هر روز صفحهای جدید گشوده میشود.
تا هنگامی که در گوشهای از این خاک، مادر دل شکسته یا پدر پیری، چشم بر در دارد تا فرزندش از سفر
باز آید، نمیتوان جنگ را پایان یافته تلقی کرد.
جنگ ادامه دارد، نبرد هنوز پایان نیافته و دفاع کامل نشده، چرا که فرزندان این ملت هنوز از مبارزه به
خانه بازنگشتهاند.
اینک این ما و برادران ما که به خانه باز آمدهاند. سرافراز و سربلند بر سر دست باز آمدند و به روی چشم
نشستند تا ما دیده بگشاییم به ژرفای جنگ، به نبرد همیشه تاریخ، به جنگ خیر و شر، نیکی و پلیدی، سفیدی
و سیاهی که این قصه را پایانی نیست، که این کتاب را پایانی نیست که هر روز صفحهای جدید گشوده
میشود. برای نبرد باز آمدگان، بازماندگان و همه آنها که از پی قافله حق روانند و دل در گرو حقیقت
نهادهاند.
اکنون میشود؛ اکنون میتوان گرمای وجود شهیدان را حس کرد و به آنها که از پس بیست و یک سال
انتظار به خانه باز آمدهاند، سلام و خسته نباشید گفت.
سلام شهید، سلام شهادت.
این خانه را تو آباد کردی، آبادی این ملک از توست. نام تو بلند است، بلندتر از همه نامها.
از اینکه ما گمشدگان تو را «گمنام» خطاب میکنیم، ما را ببخش.
نام این ملک از توست، نام این خانه از توست، نام این شهر از توست، نام این خیابان از توست، نام این
کوچه از توست، نام این خانه... به خانهات خوش آمدی برادر.
اکنون این ما و شما.
ما گمنامیم و شما خوشنام، ما گم شدهایم و شما پیدا.
چه خوب است، ما را بیدار میکنید، که چشمان ما را دوباره باز میکنید، تا یادمان نرود دنیا جای تخمه
شکستن نیست و دیر یا زود باید رفت، باید سبک بار رفت، باید سبکبال رفت.
حضور شما غفلتها را میزداید، چرتها را پاره میکند، خواب ها را میپراکند و یادمان میآورد و تذکرمان
میدهد که چه بودیم و چه میخواستیم و کجا باید میرفتیم.
حضور شما ذکر است؛ ذکر حق و اکنون هر شهری و هر ولایتی ذاکر توست و تو را در آغوش میگیرد و
ذکر میگوید.
نام تو ذکر است و در ذکر «گمنامی» معنایی ندارد، تو معنای همه نامهایی ای شهید.
نامت بماند تا ابد،ای جان ما روشن ز تو