سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو

نامه رسان نام? من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

خون به رگ زال زمان شیر شد

برد? بیچاره ز جان سیر شد

نام? ما را نکند باد برد

یا که فرستنده اش از یاد برد

یا دگری بر دگری داد برد

صید شد اندر ره و صیاد برد

 

نامه رسان نام? من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

 

دیده به در دوخته ام قرنها

ز آتش غم سوخته ام قرنها

چهره برافروخته ام قرنها

سوخته ام سوخته ام قرنها

 

نامه رسان نام? من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

 

نام? یوسف به زلیخا رسید

دستخط قیص به لیلا رسید

قاصد وامق بر عذرا رسید

نامه رسان جان به لب ما رسید

 

نامه رسان نام? من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

 

لک لک آوار? بی خانمان

روی چنار آمد و زد آشیان

جوجه بر آورد زمان در زمان

هر نوه اش شد سر یک دودمان

 

نامه رسان نام? من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

 

 

امیری فیروز کوهی 

 

نامه رسان نام? من دیر شد

 


خدایا تو تنها امید من در این دنیای تلخ هستی... دنیایی که مخلوقاتش خیلی از آرمانهای خالقش فاصله گرفته اند...

ببخش اگر به ما راه راست را نشان دادی ولی باز هم به بیراهه کشیده شدیم....

ببخش که عشق را در دلهایمان کاشتی ولی ما هوس را در دلمان پرورش دادیم....

ببخش که به جای محبت و صمیمیت نفرت و کینه را مهمان قلبها کردیم....

خدایا ببخش اگر خطا کردیم و بخشیدی و باز هم ان خطا را تکرار کردیم...

خدایا ببخش اگر این روزها دل شکستن افتخار محسوب میشود....

خدایا ببخش اگرتنها در زمان های نداری و فقر بهت رجوع می کنیم....

ببخش اگر گره ای در کارهایمان هست بنده ی خوبی می شویم ولی تا آن گره باز می شود یادمان میرود باید شکرت بگوییم....

خدایا ببخش اگر چشمانمان را می بندیم و فقط به خود می اندیشیم...حتی گاهی برای نجات خود قربانی می دهیم....

خدایا ببخش اگر این روزها هر که به تو نزدیک تر است به چشم ما انسانها حقیر تر است..

خدایا ببخش اگر عده ای از اعتقادات بندگانت سو استفاده میکنند و حکومت الهی پا یه گذاری می کنند و به نمایندگی از تو جانشین انتخاب میکنند و میلیونها آدم را رهبری کرده و اختیاراتشان را صلب می کنند وحتی گاهی اگر خواستند به اسمت خونها می ریزند....

در عجبم که در هر ثانیه در نقاط گوناگون این گیتی پهناور شاهد زشت ترین ها و پست ترین ها هستی ولی باز هم می بخشی...و باز هم می بخشی... و می بخشی....

خدایا تو فقط ببخش که تو این همه بخشنده ای و ما بندگانت هنوز از رو نرفته ایم!!!


خدایا !

 

اونقدرا هست که با یه نردبون خودمو کنارت حس کنم؟

یا شایدم نزدیکتر؟!! فکر کنم نیازی به نردبون نباشه....

وقتی دستمو دراز میکنم, می تونم دستتو بگیرم..آره... تو تا این حد به من نزدیکی...

طوری که عطر تنتو حس می کنم و گاهی سنگینی نگاهت....

خدا جونم مرسی که با منی... مرسی که وجودت گرما بخش وجودمه...

شاید باورت نشه! ولی بعضی اوقات از اینم به من نزدیک تری... گاهی حس میکنم که تورو تو بند بند وجودم با خودم به همراه دارم....

خدایا دوست دارم...

خدایا به حق این شب عزیز, ازت میخوام که ما رو تنها نذاری... خدایا, یه عالمه آرزوی ریز و درشت تو دلمه... میدونم که از همشون باخبری چون توی دلم خونه داری... کنار آرزوهای رنگیم...

خدایا نذار سرنوشت هر بلایی رو که نوشت, سرمون نازل کنه...

خلاصه خدا جونم, امشب همگی آرزوهامونو می سپریم به دستت... میدونم آنقدر خوب و مهربونی که دل بنده هاتو نمیشکونی...

آمین...


 

بقیه الله!
خورشید جمعه ای دیگر دارد به غروب ماتم می نشیند و انگار ، داغ هجران تو همچنان بر دل ما می ماند.

یا بقیه الله!
چشمان اشکبارم را ببین که به راه آمدنت سفید شد و تو باز هم نیامدی.

یا بقیه الله!
شاید خدایت نیامدنت را فرصتی دیگر برای من قرار داده است تا وقتی که تو می آیی خروش، پاک پاک باشد.

یا بقیه الله!
تو که خود فرموده ای که به احوال شیعیانت آگاهی. پس لابد خوب می دانی که میان ما و اذان ظهر و آسمان ، چه رابطه ای است!!!

یا بقیه الله!
تو که خود خوب می دانی برخروش چه دارد می گذرد! پس جان مادرت فاطمه، هق هق غروب جمعه ما را در دفتر عشقبازی های عشاقت ثبت کن.

یا بقیه الله!
خروش را کمک تا از نگاه پنهانش ، غریبی سیراب شود.

یا بقیه الله!
در این غروب جمعه ای دیگر، ضجه غریبانه خروش و نگاه خیسش را که به پیشگاه با شکوهت تقدیم می کند بپذیر.

یا بقیه الله!
وقتی که تو می آیی ، خروش در چه حال است ... خروش در چه حال است...

یا بقیه الله...یا بقیه الله... یا بقیه الله... یا بقیه الله 


خدایم!

اگر از آن سو به تو روی می آورم که مرا از وجود جهنم نجات دهی از شعله های آن
 مرا رهایی دهی، همان بهتر که در آن شعله ها مرا بسوزانی
 
و اگر از آن سو به تو روی می آورم که مرا به بهشت فراخوانی و در آن جای دهی ؛ درهای بهشت را برویم بسته نگهدار ،
 
 ولی اگر برای خاطر تو به سویت می آیم

خدایم!

مرا از خودت مران .
 
 
 تو گرانبهاترین دارایی من در این دنیا هستی ، بگذار تا ابد در کنارت لانه کنم
 
 
ای بزرگ ! ای مهربان ! ای بخشاینده و ای عاشق!   ای صاحب غروب زیبا! ای خالق باران رحمت ! ای بخشاینده هر گناه و معصیت!  ای رئوفا! ای شکورا! ای قادر بی انتها! ای مطلق هر چیز ! ای مسلط بر هر امور!  ای صاحب هر نسیم ! ای فرمانبردان موجهای سرکش! ای خالق مخلوق!  ای شاهد هر ماجرا! ای پدیدآورنده هر اتفاق!  ای نازنین مهربان! ای قدرت مطلق! ای برازنده  سلطنت!  ای نگاه دارنده ایمان ما! ای فرمانده آتش ! ای فرمانده آب و خاک و باد  ای طرفه نگار بی رقیب ! ای معشوقه من در عشق بازی! ای گستره قدرت و جلال!  ای شکافنده دو دریا! ای زنده کننده هر مرده ای ! ای بینا کننده هر کوری!  ای آنکه بی اذن تو برگی از شاخه جدا نمی شود و قطره از آسمان نمی بارد!  ای گم شده در هستی و محیط! ای خاق صدای زیبای بلبل! ای تمام معنی هر چه زیبائی است!  ای پدیدار کننده مه و باران! ای جاری کننده رود در جنگل! ای خالق بوی خاک پس از باران!  تو را به وجودت قسم! تو را عشقی که در درون دو دل تنها قرار داده ای! تو را به لحظه ای که دلها برای شنیدن صدایت می تپد ! تو را قسم به لحظه لقایت!  از گناهان ما بگذر - ما را در کنار خودت محشور کن - ما را به رضایت به بهشت بفرست ما را به لیاقتمان راهی رضوانت کن  خداوندا ما را به رحمتت مورد قضاوت قرار ده نه به عدالتت چرا که رسوای جهانیم  
  
 
 

ای یگانه! ای بی همتا!  ای شنونده بر سکوت من!  ای آنکه در کائنات بزرگ خود بر انسانی همچون من دستور سجده داده ای!  ای خدا!  ای خدای مهربانی!  ای خدای خوبی!  ای خدای ارزن و گندم!  ای دهنده نعمت آب!   ای نقاش جهان و فلک!  ای زنده کننده جان و روح بیمار من!  ای خالق عقل و کمال!  ای خدای بزرگ!  ای رحمان!  ای رحیم! 
 
 
 
تو را قسم به شب پر ستاره، تو را قسم به دل پاره پاره، تو را قسم به شهاب گریزان، تو را قسم به لحظه های برگ ریزان، تو را قسم به نگاه معصوم کودک، تو را قسم به شکوه باز شدن غنچه های پر امید، تو را قسم به اشک توبه، تو را قسم به ستاره های دل انگیز، تو را قسم به دعای مادر!
 چنان ذکرت را بر زبانم جاری کن که حتی در بستر بیماری و در زمان گفتن هر آنچه که نمی دانم، فقط نام تو بر زبانم باشد بگذار چنان در روح و افکارم رخنه کنی که هیچ تارو پودی از من بدون تو شکوفا نگردد. چنان در درون روحم باش تا هر گام و حرکتی از من بوی خدا بدهد


نظر

خداوند بلند مرتبه را ما با این زمزمه ها "مهربانتر از بابا مهربانتر از مادر"
و "خدای خوب و مهربان داده به ما گوش و زبان..."
شناختیم دانستیم که او ارحم الرحمین است از گناهان ما چشم می پوشد و دوستمان دارد ما را جانشین خود قرار داده ،
بهترین رازدار است و عیب ما را به کسی نمی گوید و هزار و یک وصف دیگر که دل ما را گرم می کند .
بعد ها گفتند باید از کسی که مهربانترین است بر ما عاشق است و با همه کاستی ها دوستمان دارد ترسید و این ترس ستوده است .
چون او آتشی دارد سخت سوزاننده و خشمش چیره می شود و وای بر کسانی که بر آنان خشم گرفته شود .
ما از خدای خوبمان فقط خوبی دیده ایم
ما رحمتش را باور کرده ایم ولی خشمش را نه ،
خدایی که ما دوستش داریم همان مهربانترین مهربانان است چرا باید از او ترسید جرا ما را از خدا م یترسانند؟
در کتاب های اخلاقی علمای ما بسیار آمده است که باید از خدا ترسید و این خوف از خدا یعنی شناختن او و درک عظمتش و از طرف دیگر هم شاهدیم که همین نترسیدن مردم از خداوند متعال باعث گستاخی انسان ها شده و سر به طغیان برداشته اند .
بسیاری از ما حتی در خیالمان هم ترس از خدا نمی گنجد و به همین خاطر گاه حظور با عظمتش را نادیده گرفته و بی باکانه به آنچه برحذرمان داشته دست میزنیم .

 

 واقعا چرا باید از خداوند ترسید و چگونه؟

همیشه رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد اما همه صفات خدا عین هم هستند و صفت انتقام او عین بخشش اوست و ما اگر صفتی از خدا را انکار کنیم به انکار خود خدا برمی‌گردد،
صفت منتقم بودن خدا نیز کمال او است و بد نیست و خدایی که از ظالمین انتقام نکشد خدا نیست شما پدری را در نظر بگیرید که هیچ برخوردی با فرزندی که دائما فرزندان دیگر را آزار می‌دهد انجام نمی‌دهد قطعا نمی‌تواند پدر خوبی باشد .
آدمى اگر به خود و اطرافش نگاه کند، خواهد فهمید که غرق در نعمت‏ها و الطاف خداوند است.
او با مهربانى تمام و با کمال بذل و بخشش و جود و کرم و در عین حال با چشم‏پوشى از بسیارى از بدى‏ها و ناسپاسى‏هاى انسان، مشغول تدبیر امور و اداره تمامى شؤون زندگى او است.
اگر کارى کنیم که از خواب غفلت بیدار شویم، خود را غرق در محبت‏هاى خداوند و اولیاى او خواهیم دید.
بعد از دیدن این احسان قلبا به اعطا کننده آن علاقه‏مند شده و خود را مدیون او خواهیم دید و علاقه و محبتمان نسبت به او افزون خواهد شد و اندک اندک و با گذشت زمان عشق به معبود پیدا خواهیم کرد. پس راه عاشق خدا شدن درک محبت‏ها و خوبى‏هاى و زیبایی های او است که جز با رفع حجاب‏هاى درونى میسّر نمى‏گردد .
اما در مورد ترس از خدا باید ابتدا آن را معنا کنیم تا معلوم شود آیا ترس از خدا خوب است یا نه. خدای متعال بزرگترین منبع کمال و قدرت و رحمت و آرامش و سعادت انسان است،
بنابراین موجود ترسناک و نعوذ بالله آزار دهنده ای نیست ترس از خدا در حقیقت به معنای ترس از دوری خدا و از دست دادن خداوند و تنها شدن انسان است. ترس از اینکه انسان بالاترین تکیه گاه و معشوق خود را در زندگی از دست بدهد.
ترس از خدا به معناى ترس از مسؤولیت‏هایى است که انسان در برابر او دارد. ترس از این که در اداى رسالت و وظیفه خویش کوتاهى کند و به خوبى وظیفه‏اش را انجام ندهد؛ و به عبارتى، ترس از گناهان خود است. حضرت على(علیه السلام) در این زمینه مى‏فرماید:
«و لا یخافن الاذنبه؛ هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش
(نهج البلاغه، کلمه قصار82)
قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏»
(نازعات 40و41)‏
و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست!
ملاحظه می‌کنید که آنچه باعث خوف است مقام خداست نه خود خدا لذا اشکالی ندارد که به لحاظ خدایی خدا عاشقش باشیم وبه لحاظ مقامش بترسیم. در واقع این ترس حاصل شناخت عظمت و جمال و جلال خداست. در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود:
«کسى که مى‏داند خدا او را مى‏بیند، و آنچه مى‏گوید مى‏شنود، و آنچه را از خیر و شر انجام مى‏دهد مى‏داند، و این توجه او را از اعمال قبیح باز مى‏دارد این کسى است که از مقام پروردگارش خائف است، و خود را از هواى نفس بازداشته است.»
(نور الثقلین جلد 5 صفحه 506 حدیث 43)

ترس از خدا به معنای صحیح آن ثمرات دیگری نیز دارد از جمله امام جواد علیه السلام می‌فرمایند:
التحفظ علی قدر الخوف؛ خود را پاییدن به اندازه واهمه داشتن است
(بحار الانوار ج 75 ص365 ) زیرا این شخص خداوند را حاضر و ناظر بر رفتار و کردار خود می‌داند. و این محافظت را به تمام شئون زندگى خود تعمیم می‌دهد. هر کس بیشتر بترسد، از خود مراقبت و مواظبت بیشترى خواهد کرد .
با توجه به مطالبی که گذشت می‌توان گفت ترس از خدا سرچشمه‏هاى مختلفى دارد. شمارى از آن‏ها عبارت است از:
الف) اعمال ناپاک و افکار آلوده سبب ترس مى‏گردد.
ب) در مقربان، به خاطر قرب به ذات پاکش، کم‏ترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت مى‏شود.
(این دو مورد را خوف از تقصیر گویند).
ج) گاه مقربان هنگامى که آن ذات نامحدود و بى‏پایان را تصور مى‏کنند و در مقابل به قصور ذاتى خود نظر مى‏دوزند، حالت خوف مى‏یابند.(خوف از قصور) خداوند در این زمینه مى‏فرماید: الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم آن‏ها کسانى هستند که وقتى نام خدا برده مى‏شود دل‏هایشان مملو از خوف پروردگار مى‏گردد.
بین خداترسى و آگاهى ارتباط تنگاتنگ حکمفرما است. به علت این که خداترسى نتیجه هدایت به سوى خدا است، هر قدر معرفت انسان به خدا از عمق بیش‏ترى برخوردار باشد، به آن اندازه ترسش هم عمق پیدا مى‏کند.
نکته اول: اموری پسندیده ای وجود دارد که موجب خوف و ترس مومنین می گردد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می نمائیم:
1- ترس از مردن پیش از توبه یا شکستن توبه یا از تقصیر در وفا به حقوق پروردگار
2- ترس از غلبه نفس امّاره و شیطان
3- ترس از فریب خوردن از دنیا
4- ترس از اشتغال ذمه به حقوق مردمان، و کشیدن بار حقوق ایشان
5- ترس از سوء عاقبت‏. بیشترین ترسی که بر دل نیکان و متّقین غلبه دارد ترس سوء عاقبت است
6- ترس از سکرات مرگ و شدّت آن
7- ترس از از شدت نکیر و منکر و درشتى و خشونت ایشان
8- ترس از عذاب قبر و تنهائى و وحدت آن
9- ترس از هول عرصه قیامت و وحشت آن
10- ترس از تصوّر ایستادن در نزد پروردگار و هیبت آن و شمردن گناهان و حیا و خجالت آن و ......
این نوع از ترس عالى‏ترین درجه ترس ممدوح است که از درجات بلند عرفانی محسوب می گردد
(معراج‏السعادة ج : 2 ص : 183 )
زیرا وجودش باعث وصول به نفس مطمئنه که نقطه کمال انسان است، خواهد شد و ترس مذموم آن است که انسان را از اطمینان بیاندازد و دچار نگرانی و اضطراب سازد.
نکته دوم : بازتاب عملی ترس از خدا صرف این نیست که انسان چشم خود را بمالد و گریه کند بلکه باید از عاقبت آنچه مى‏ترسد دوری کند. لذا خائف واقعی همت خود را به دقت کردن در عاقبت احوال خود مصروف مى‏نماید . و مجاهده با نفس و شیطان و مراقبه احوال و محاسبه اعمال خود را در سرلوحه برنامه زندگی اش قرار می دهد . ( معراج‏السعادة ج : 2 ص : )182
نکته سوم : برخی عواملی که موجب می شود تا انسان ها از خوف الهی غافل شوند به شرح ذیل می باشد
بى‏خبرى انسان ها از عظمت و جلال خدا، و جهل به مؤاخذه و عقاب روز جزا، و سستى اعتقاد، و ضعف یقین در این‏ها
غفلت و فراموشى از محاسبه روز قیامت، و بى التفاتى به «اهوال» و عذابهاى آن روز پر وحشت
اطمینان و خاطر جمعى به رحمت پروردگار، یا مغرور شدن به طاعات و اعمال خود.( معراج‏السعادة ج : 2 ص :190 )
امام صادق علیه السلام:
اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛
به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند. (جها د با النفس،ح109)
نتیجه اینکه هیچ منافاتی بین ترس از خدا به معانی ای که بیان شد و عبادت عاشقانه خدا وجود ندارد و إن شاء الله همه ما توفیق این گونه عبادت را پیدا نماییم. و همیشه بکوشیم برمعرفت صحیح خویش نسبت به خدای متعال بیافزاییم .




نظر

 

به نام یگانه بهانه هستی

عاشق خدا باشیم یا از خدا بترسیم ؟

همیشه رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد
اما همه صفات خدا عین هم هستند و صفت انتقام او عین بخشش اوست و ما اگر صفتی از خدا را انکار کنیم
به انکار خود خدا برمی‌گردد،
صفت منتقم بودن خدا نیز کمال او است و بد نیست و خدایی که از ظالمین انتقام نکشد خدا نیست شما پدری را در نظر بگیرید که هیچ برخوردی با فرزندی که دائما فرزندان دیگر را آزار می‌دهد انجام نمی‌دهد قطعا نمی‌تواند پدر خوبی باشد .


نظر

چشمهایم رابستم وآهسته دستانش راگرفتم...ولحظه ای این چنین درسکوت گذشت...خاطرم نیست عهدی راکه بستم اما...همواره صدایش درگوشم می پیچد که فریادمی زند:دلتنگ است،"دلتنگ عشق وپاکی" هنوز چشم به راه وامیدوار به وفای قلبم...وفای عشق!!   نجوای دل پاره پاره اش را حس می کنم ونالانم...ازدرددوریش!!  خدایا...لحظاتی راکه دربهت همگان ناامیدی ام را امیدبخشیدی و تاریکی ام راروشنایی...هرگزازخاطرم نمی رودواکنون برمن است که توراشادمان سازم وامیدت راروشنایی بخشم...نمی دانم...نمی دانم،خدایا...چگونه این رویاراواقعیت بخشیدی،اماخوب میدانم که زمانی نه چندان دور،پایان جدایی فراخواهدرسیدوروزی ازاین عز اخانه ی غم رهایی خواهم یافت ...عزای بی توبودن!!    می دانم که دردآوراست وسخت می گذردبرتو....خدایا،غم تنهاییت رابه روشنی حس میکنم و اشکهایت رامی بینم...هرگاه که به آسمان می نگرم،آن رادیواری می یابم برای دیدارچشمانت...اما...توبازهم درنهایت زیبایی وتحیر،بالبخنددلنشین ماه و چشمک ستارگانت روحم رامی نوازی ودلگرمیم می بخشی...  خدایا...بدان که زمانی توراباعشق شناختم وباعشق یافتم واطمینانم بخش که باعشق دیدارت خواهم کرد...نه عذاب!!! عشق؛شرابی که نوشاندی وروحی که زنده گرداندی...عشقی که تنهاتوراهمدم بی خوابیهای شبانه ام ساخت...ای خدایی که گرمای وجودت راهرلحظه درمی یابم...خدایی که همواره چشم به راهی...مراازاین دنیای بی رحم،ازاین دشت غبارآلودغم برهان وباردیگرواین بارهم بالطف ورحمت وتنهاباعشق چشمانم رابه برق چشمانت بگشای ودیگرهیچگاه دستانم رارهانکن...چشم امیدم به توست،"توچشمان منی،ببین که خودت چشم به راه خودتی"!!


نظر

میخوام از خدا چند جمله بنویسم که معنی واقعی عشق رو به من نشون دادو کسی رو داد تا عاشقاهنه منو دوست داشته باشه

 

  • خداواسه من اینقدر زیباست که با هیچ چیز وصف کردنی نیست
  • خدا واسه من اینقدر بزرگه که با هیچ چیز وصف کردنی نیست
  • خداواسه من یکیست و قابله پرستیدن
  • خدا واسه من معبود همیشگیست
  • خدا عاشقانه قابل پرستیدن است
  • خدای من دوست من است
  • خدای من همه چیز من است
  • خدایا ازت متشکرم که مرا آوردی تا پرستشت کنم
  • خدایا ازت متشکرم که تو خدای من شدی
  • میدونید اینقدر خدا رو دوست دارم که انگار هر لحظه کنارم احساسش میکنم می دونی چراچون بدترین لحظه های زندگیم? تلخ ترین لحظه های زندگیم? کابوس ترین لحظه های زندگیم به جای کمک اول شکرش کردم چون باورش دارم که هیچوقت تنهام نمیزاره و همیشه هم این باورو ازم نگرفته  
  • خدایاوقتی بهت فکر میکنم تمام وجودم آروم میشه
  • خدایا اینقدر دوست دارم در موردت بنویسم که همه بدونن چقدر مهربونی

واسه همین همیشه توی مطالبم از طرف خودم بهت نامه میدم تا توصیف زیبای توروتقدیمت کنم همه ی اینا از وصف خودم به خدا ست نه از جایی نه از منبعی گرفتم فقط وفقط از قلبم گرفتم

میدونی شاید آلان فکر میکننی من یه دختری هستم که شبانه روز تو اتاقم در حاله عبادتم و.........

نه یه دختر آزاد ? تابعه مد?امروزیه امروزی اینو نوشتم که بگم هر کسی هر جوری هست میتونه عاشقه خدا باشه و حسش کنه و خدادوستش داشته باشه  فقط باید باورش کنین که من دارم

 

خدایا عاشقتم