سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو

نظر




دفتر عمرمو ورق میزنم  بی حضور تو  اما با خاطره های تو.تو که حالا نیستی....تمام حرف هایم چون بغضی بر گلویم سنگینی می کند اشک مجال دیدن نمی دهد فریادم را کسی نمی شنودو در سکوتی پر از غم دست و پا می زنم


حالا که نیستی بگذار دلم با خاطرات  زلال تو ارام گیرد حالا که نیستی بگذار بچشمان بارانی ام ببارد تا گونه هایم با یاد  خاطرات  تو خیس شوند

گاه در خیالم  انقدر خیره به چشمانت در قاب خالی اینه ام می نگرم که تمام دلواپسی هام کوچک میشود و تو در خیالم در قاب اینه هویدا می شوی...


چه کوتاه بود  چه کوتاه بود عمر مانند گلت چه کوتاه بود......