توبه میکنم ، خدا
ای خدای مهربان من ، دوباره توبه میکنم ، ولی نه از گناه خویش ،
بلکه ازنیایشم ، عبادتم ،ازدعای خویش و توبه میکنم من ازنمازخویش ای خدا .
از آن نماز خسته ام که دل به صد هوا دوید و در حضور مهربان تو،
ناز صد نگار را کشید و عشق را ندید ، ازآ ن نماز ای خدا توبه میکنم .
از آن قنوت هم خدای مهربان ، که کردم از تمام آسمان لطف تو طلب ،
سکه ای و مرکبی و خانه ای برای خویش و بود در کنار من کسی
که خسته و گرسنه بود و هم غریب ، هیچ یاد ازو نکرد این دلم . . .
خدا از آن قنوت توبه میکنم
از آن رکوع از آن سجود از آن دو چشم پر ز خواب از آن نماز بی صواب ،
از آن دعای حبس گشته در حباب زندگی ، نه بندگی . . . .
ای خدا ، من از نماز خویش توبه میکنم .
خدای من ، خدای مهربان من ، و توبه میکنم از آن گرسنگی و تشنگی ز روزه ام ،
نبود آنچه خواستی نبود در سزای تو و یا نبود لحظه لحظه اش برای تو .
درآن بهارعشق وبارش بهانه های بخششت به روی شاخ وبرگهای خاک خورده ی دلم ،
فقط قرار بود که خویش را به زیر بارشش سپارم و دگر تو کار خود کنی ،
ولی به زیر سقف دلسپرده های این جهان پست و خسته ، جستم و
چه زود جمع کردم از چهار سوی ، خویش را
مباد تا که قطره ای مرا تر از لطافت بهشت بی ریای عاشقان کند
مرا ببخش ای خدا که باز توبه میکنم .
ولی خدای مهربان ، فقط همین دو قطره اشک را ز من پذیر،
که هست این دو قطره اشک هستی ام ، نیایشم ، بهانه ای برای بخششم ،
هدیه ای برای پیشگاه تو نبود جز همین دو قطره اشک سرد جاری از دو گونه ام .
مرا ببخش ای خدا از این دو قطره اشک نیز توبه میکنم