سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو

نظر

وقتی دلم واسه لحظه های گذشته تنگ میشه چشمامو میبندم و با یه اهنگ که مخصوص اون زمان خاصه زمان رو برمیگردونم به صفر ..همون جایی که میبینم ادمم...

یه دفعه بارون میزنه و میبینم خیس شدم .بعد تو هوای مه الود روحم قدم میزنم...برگ ها زیر پام خرد میشن ..انتهای جاده ! درختان سبز  لبخند میزنند...ولی........

 چرا زیر پای من هنوز پاییزه؟؟؟!!!!



خدا.....

بغضم رو به زور نگه داشتم تا تو خیابون نشکنه وقتی دیدم

رو به روی آب زیر آسمان کنار سی و سه پل یه روحانی وایساده واسه نماز جماعت و از اون همه جمعیت مسلمون فقط 10 نفر داشتن پشت سرش نماز میخوندن....

به کجا چنین شتابان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟..............................



نگاه کن ادما رو ببین هر کی یه دردی داره... یکی مثل من دردش ادم بودن ..یکی مثل اون مادره دردش تک دخترشه که اختلال شخصیت داره ..یکی باباش فوت کرده و مامانش هم حال خوبی نداره ...یکی نمیدونه از زندگیش چی میخواد..یکی خوشحال که راه زندگیشو پیدا کرده ولی افسوس که هنوزم نمیفهمه تو گمراهیه ..یکی بیماری لا علاج داره..یکی شوهرش مرتد شده و نمیدونه حکم زندگیش چیه..یکی هنوز مستاجره...یکی پول نداره نون بخوره..یکی ناراحته که چرا تو مرحله ششم عرفان مونده و راش نمیدن به مرحله ی بعد..یکی تولدش بوده و هیچ کس به یادش نبوده..یکی کفشاش دیگه جا نداره واسه وصله خوردن..یکی زن نداره یکی شوهر..یکی دست نداره..یکی چشم...یکی شور نداره یکی اشتیاق یکی همه چیز داره و هیچی نداره یکی میگن همه منتظرشن اما ...............

فکر میکنم هیچ دردی سخت تر از این نیست که امام یه جهانی باشی و کلی خبر داده باشن که قراره بیای و همه بگن منتظر اومدنتن و هیچ کس کاری بهت نداشته باشه..

از تو کوچه ها رد شی و نگات نکنن... از تو خیابونا گذر کنی و مردم بی اعتنا از کنارت رد شن و تو بتونی ببینی تو قلبشون یاد تو نیستن....

فکر میکنم سخت باشه که یه عالمه ادم ادعا کنن ره رو تو هستن ولی هیچ کدوم از کاراشون اون طور نباشه که باید...

اره حتما سخته وقتی اقا میبینن شیعه هاشون سر قدرت جنگ میکنن...حتما مایه  خجالت اقا ست که یکی مثل من که حتی نمازشم درست نیست ادعا میکنه منتظر و شیعه است ولی هیچ کار نمیکنه...

ما چی فکر میکنیم که هرکاری میخواییم انجام میدیم... اره اقا هم مثل ما ادم هستن...قلب دارن..دل دارن..روح دارن...

فکر کنم قلب شکسته ای داره اقا ولی مهربون... یه ادم چقدر میتونه صبور باشه که بش بگن تو تغییر دهنده ی دنیایی ولی هیچ کسی قدرشو ندونه...سخته تو جمکران که میری همه اومدن واسه گرفتن یه حاجت....شاید از بین اون جمعیت فقط چندتا حاجت اومدن خود اقاست...

نمیشه چیزی نوشت نمیشه گلایه کرد وقتی من خودم از همه بدترم....

شاید اون روزی که اقا بیاد.....من دیگه نباشم.... شایدم باشم...بودن و نبودم خحالت و شرمندگی در برابر  مردی به بزرگی اقاست که با همه بی معرفتی هام  هر وقت چیزی خواستم بهم عنایت کرد...

ای نفست یار و نگهدار ما کی و کجا وعده ی دیدار ما؟؟؟