میخواستم بابت هر گناهی شمعی روشن کنم
سوختنش را ببینم و جهنم را یاداور شوم
اما گناهانم انقدر زیاد بودند که ترسیدم
ترسیدم دنیا را به اتش بکشم
خدایـــــــــــــا
بابت هرشبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم
بابت هر صبحی که بی سلام به تو اغاز کردم
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم
بابت دردسرهایی که فقط به یاد تو افتادم
بابت هر قفلی که در دست دیگری به دنبال کلیدش گشتم
بابت هر دلی که شکستم
بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم
بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر تو را دانستم
منو ببخش خـــــــــــدا