جزتو

نظر

به نام خدا

حاصلم درد دل است از دل بی حاصل خویش

                                             به که گویم من دلسوخته درد دل خویش

به کجا چنین شتابان ؟گون از نسیم پرسید دل من گرفته زینجا،

هوس سفر نداری؟ز غبار این بیابان؟همه آرزویم اما ...چه کنم که

بسته پایم...به کجا چنین شتابان؟به هر آن کجا که باشد

،به جز این سرا،سرایم

چو کس با زبان دلم آشنا نیست چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

چو یاری نیست مرا همدرد ،بهتر که از یاد یاران فراموش باشم

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد

خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

دیر گاهیست که تنها شده ام/  قصه ی غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است/ باز هم قسمت غم ها شده ام

دگر آینه  زمن بی خبر است/که اسیر شب غم ها شده ام

من که بی تاب شقایق بودم/همدم سردی یخ ها شده ام

گویند دنیا خواهی یا دوست؟

گویم ای بی خبران دنیا با دوست نکوست

خیلی وقتها،خیلی دیر آدمهای اطرافت را می شناسی

آنوفت تازه یاد میگیری به خیلی ها بگویی لطفا جلوتر نیا

تنها خدا حقیقت است و هر چیز دیگر عاری از حقیقت

چه شکاف عظیمی بین شناختن خدا و محبت نسبت به

او وجود دارد