جزتو

نظر

میدونی این جوری فایده نداره.من زبونه خوش حالیم نیس.دلم یه سیلی سفت از خدا میخواد.آدم شدن رو دارم به فردا و پس فردا و پسون فردا میندازم.از این بابت خیلی ناراحتم

اون روزا تا دلم میگرفت راهم کج میشد به مسجد یا امام زاده.یا چشم ام میافتاد به آسمون و یاد خدا اشکم رو در میاورد

این روزا خیلی دل سنگ شدم.یاد خدا توی دلم کمرنگ شده.توفیق عمل نیک ازم گرفته شده

الان با یه ذهن اروم .با یه دله پاک نشسته روی سجاده بودم.

آرزوی ختم قران و تفسیرش گوشه ی جیگرم مونده

من توی ایمانم به خدا تنبلم یا توفیقش رو دیگه ندارم؟

دوستان: dیگانه از نظر آدمیت و عقل و شعور و طرز فکر و کلا همه جوره تا اطلاع ثانوی در دست تعمیر میباشد