آقا پسرهای تو خونه مونده ، این آیه رو بخونن
آقا پسرهایی که فکر می کنن موضوع ازدواجشون طلسم شده و تو خونه موندن و از همه جا نا امید شدن و در جستجوی همسری مناسب خودشون هستن ، این آیه رو بخونن .
خداوند در سوره القصص ، داستان آشنایی حضرت موسی با دختران شعیب رو تعریف می کنه که وقتی به کنار آب مدین رسید و دید دو دختر ، گوسفندانی را که برای آب دادن آوردن ، از آب دور می کنن و از آن ها پرسید چرا ؟ و آن ها گفتند ...
و موسی کمکشون کرد و آن ها به پدر گزارش کردن که این جوان ....
آن چه می خونین ترجمه آیه های 23 تا 27 سوره القصص هست در رابطه با حکایت پرنکته ازدواج حضرت موسی :
و چون به آب مدین رسید گروهى از مردم را بر آن یافت که [دامهاى خود را ] آب مىدادند و پشتسرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] دور مىکردند [موسى] گفت منظورتان [از این کار] چیست گفتند [ما به گوسفندان خود] آب نمىدهیم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند و پدر ما پیرى سالخورده است .
پس براى آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم .
پس یکى از آن دو زن در حالى که به آزرم گام بر مىداشت نزد وى آمد [و] گفت پدرم تو را مىطلبد تا تو را به پاداش آبدادن [گوسفندان] براى ما مزد دهد و چون [موسى] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حکایت کرد [وى] گفت مترس که از گروه ستمگران نجات یافتى .
یکى از آن دو [دختر] گفت اى پدر او را استخدام کن چرا که بهترین کسى است که استخدام مىکنى هم نیرومند [و هم] در خور اعتماد است .
[شعیب] گفت من مىخواهم یکى از این دو دختر خود را [که مشاهده مىکنى] به نکاح تو در آورم به این [شرط] که هشتسال براى من کار کنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختیار با تو است و نمىخواهم بر تو سخت گیرم و مرا ان شاء الله از درستکاران خواهى یافت .
تا آخر ماجرا که حتما بخونین
بریم سر اصل مطلب که مربوط به آیه 24 هست :
فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ .
ترجمه : پس براى آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم .
داستان را که کامل بخونین ، می بینین حضرت موسی ، هم فراری بود از ستمگران ، هم غریب بود و بی سر پناه ؛ وهم مجرد . وهم از همه مهم تر ، انگاری یه جورایی دلش می خواست با یه ازدواج مناسب ، سرو سامونی بگیره . اینه که مستقیم رفت سراغ خدا .
گوسفندای دخترارو که آب داد ، به سایه برگشت و دعا کرد :
رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ .
پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم .
خدا دعاشو مستجاب کرد و به برکت همین دعا ، مهرش نشست تو دل یکی از دخترای حضرت شعیب و شد داماد شعیب و صاحب همه چیز که قران کریم داستانشو تعریف کرده .
از خاصیت های با اعتقاد خوندن دعای این آیه ، اینه که آقایون و آقاپسرهای به هر دلیل ازدواج نکرده و نا امید و تو خونه مونده ، سرو سامونی می گیرن و با همسری شایسته به کمک خدا و با همت و تلاش خودشون ، ازدواج می کنن که مبارکه انشاء الله .
بعد از نماز صبح ، صد بار ، تا چهل روز :
رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ .