به نام خداوند شعر عاشقی
سلام عرض می کنم خدمت همه ی دوستای گل و نازنینم و همینطور عشق قشنگم و ارزوی بهترین ها برای همگیتون و موفقیت و سلامتی و پایداری.می خواستم این شعرا رو بذارم توی وبلاگم و تقدیمشون کنم به عشق قشنگ و مهربونم که نامش در خاطر من و عشقش در قلب من جاودان بوده و می ماند و خواهد ماندخدا نگهدار عزیزم و دوستای گل خودم
می دونی چه قدر دوستت دارم ؟
به اندازه ی تارهای موی سرت
ضربدر تعداد نفس هایی که تا آخر عمر می کشی
ضربدر تمام ستاره های آسمون
ضربدر اشک هایی که تا حالا از چشمام ریخته ...
تمام شب بدون تو به انتظار نشسته ام
دو چشم مات و خسته را به درب بسته بسته ام
میان این سکوت سرد صدای آشنا گم است
شب التماس میکند به پرده ای که بسته ام
چه تنگ شد دلم کنون..کنون که یاد دست تو
دست کشید به سردی دست همیشه خسته ام
نشسته ام به انتظار که تو در آیی از در و
پر بکشم به سوی تو لحظه شود خجسته ام




کنار آشیانه تو آشیانه می کنم
فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم
کسی سؤال می کند به خاطر چه زنده ای؟
و من برا ی زندگی، تو را بهانه می کنم















زندگی یه پل قدیمیه
به این فکر نکن که اگه تنها ازش بگذری دیرتر خراب میشه
به این فکر کن که اگه افتادی یکی باشه که دستتو بگیره
تو برام تنهاترینی.. تو برام قشنگترینی.. تو نگینی روی انگشتر قلبم..کاش میشد تو دام چشمهات اسیر
همیشه بودم..کاش میشد منو میدیدی که برات دارم می میرم.. نمیخوام بی تو بمونم، چون دیگه چیزی
ندارم..کاش می شد گلهای عشقم یه گلستانی می ساختند.. من میون دشت گلهام، تو بالا خورشید،
روزهام کاش می شد.. چشمهای پاکت، ماه شبهای دلم بود، دیگه قصه ای ندارم، چون حالا من تو رو
دارم.. واسه دوست داشتن چشمهات، واسه اون ناز نگاهت، به شکار شب و روزم باشه، اشکالی نداره، بذار از عشقت
بسوزم....
از لبانم بشنو :
(( زندگی رویا نیست.
زندگی زیبایی ست.
می توان ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ،
از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،از لبانم بشنو :
(( زندگی رویا نیست.
زندگی زیبایی ست.
می توان ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ،
از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،
هر دو بیزار از این فاصله هاست.))
ببخشید که سرتون رو درد اوردم.عشق قشنگم خدا نگهدار



