سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو

نظر

 

چادر خوشکل من

عاشق آن سرخوردن لکه های خیس باران بر روی چادُرم هستم
از اوج آسمان همان جایی که دست منو وتو بهش نمیرسه میان پایین!
براشان مهم نیست پیاله های خالی مال کیست!فقط می بارند!
و می شوند همان رودی که زلال است!
همان زمان که مرداب از رود می پرسد:(چه کردی که زلالی؟)
رود میگوید:گذشتم!!!!!!!!!!!!!!!!
کاش ما هم می گذشتیم!
از خاطرات کهن!
از کینه ها!
بگذر دوست من!
هرکس که هرکاری باتو کرده ببخشش!
شاید دیگر نه تو او را ببینی نه او تو را!
اما قلبت که نمی تواند برود!
همین الان پاکن مهربانیت رو بردار!
آن دوستانی که تورا مسخره کردن آن کسانی که اذیتت کردن!آن کسانی که حقت را خوردند ببخش!
وقتی ببخشی نشانه ی صافی قلبت است!
میشوی همان قلب شیشه ایی باران!
پس همین حالا بگو:
خدایا کسانی که به من بد کردند را بخشیدم!
و خدایا کسانی را که من بهشان بدی کردم را از من راضی کن!
که تو بخشنده ی مهربانی