کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش با مرام از هر جهت
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد
مردمش را با جهان بیگانه کرد
هرچه در آن کوی بود از معرفت
شست و با خود برد سیل بی صفت
ازنمام کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماندو خودش جست از خطر
رسم و راه نیک هرجا بود و هست
از نهاد مردم آن کوچه است
چونکه در اندیشه ام اینگونه ای
حتم دارم بچه ی آن کوچه ای