خـــــداوندا با تــو الفبای عـشــق را آموختــــم
نـدای قلب عاشـقم را به گوش همه رســــاندم
به تــــــــو و کلـــــبه عشــــــــقمان بــــــالیدم
تــــــــو همــه گمشـــــــــــــده ام شـــــــــــدی
حــــال که اینچــــنین شــیفته ی تـــوام بـــاش
تا درکنارت آرامش بیابم تنها تـو را دارم و بس
خــــــدایا
نوایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد
نگاهت را می خواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد
یادت را می خواهم تا خاطر لحظه های فراموشم باشد
دستها یت را می خواهم تا نوازشگر اشکهایم باشد
والطافت را می خواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد