وقتیکه بچه بودم هرشب دعامیکردم که خدایک دوچرخه به من بدهد
بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد
پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخش
هی با خود فکر می کنم
چگونه است که ما در این سردنیاعرق میریزیم و وضع مان این است
و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است!
نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن