سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو


سنگر خلوتکده دفاع مقدس

از جنگ زیاد گفتیم و شنیدیم، اما هنوز در جایی به نام سنگر رمزهایی است که گشوده نشده؛ راز و نیازهایی خالصانه که در میان صدای انفجار از میان جمع ملائک گذشت و از آنجا مستقیم به سوی خدای سمیع رفت.

نفس های پاکی که نه از هوای پر گرد و غبار میدان جنگ، که از دلی صاف به سپیدی ابر برخاست و به آسمان صعود کرد. گونی هایی پر از خاک که دیروز دیوارهای کلاس درس بود و امروز مرورگر درس های دیروز است.
آنجا که قبله گاه دوم رزمندگان دیروز بود و محل دیدار رزمندگان امروز با آنها و آرمان هایشان. مدینه ای که دیروز آیات جهاد و شهادت و ایثار را تفسیر کرد و امروز مفسر اطاعت از ولی زمان.
سنگر جایی به ظاهر خاکی، ولی افلاکی که از زمین تا آسمانش به رنگ ملائک بود برای صعود فرشته ای از زمین.
سنگر جایی به ظاهر خاکی، ولی افلاکی که از زمین تا آسمانش به رنگ ملائک بود برای صـــعود فرشـــته ای از زمین.

حال از خود بپرسیم:


امروز سنگر در کجای زندگی ما آَشیان کرده؟ میزبان است یا میهمان؟

امروز در کدام سنگر خاکی می شویم؟
آیا با دلی آکنده از طلب به پای درس های آن سنگر قدیمی نشسته ایم؟

کوله پشتی هایشان را که بر زمین مانده،
آیا کسی به دوش گرفته یا از ترس سنگینی آن را رها کرده ایم؟

آیا با درس های آمادگی دفاعی صاحبان این قصری از گونی، در میدان جنگ نرم امروز به دفاع برخاسته ایم؟

مبادا با دست خالی و تنها با قمقمه ای از زرق و برق های دنیا سینه مالان خود را بر خاک می کشانیم تا شاید و شاید روزی به سنگر برسیم.

دوستی می گفت به گمانم دیروز بودند و امروز جایشان خالی است،
با خود اندیشیدم: شاید آنها باشند و ما در توهم نبودنشان؛ که آنها هم احیاء عند ربهم یرزقون اند و ما چونان بچه ای سرگرم بازی های دنیا.

باز به سنگر برگردیم؛ از بازیگوشی در حیاط خلوت دنیا دست برداریم و کمی در خاک و گل سنگر کنار اجساد پاک غرق در خون خودمان را مرور کنیم و با خودمان تکرار کنیم:
سنگر خوب و قشنگی داشتیم، روی دوش خود تفنگی داشتیم.

از شهیدان مانده تنها جامه ای
مانده تنها استخوان و پلا ک و نامه ای

گر وصیت نامه ها را خوانده ای
پس چــــرا بین دوراهی مــــانده ای ؟

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز