سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو

باز بوی دفتر

پاک کن ها ی سفید

باز هم مهر رسید

باز هم رج زدن حرف الف

باز هم دخترکی سر به هوا.دختری گیج که نامش کبراست .

و هزاران سال است

قول ها داده به خود

و گرفته تصمیم

که دگر بار کتاب خود را

باز جا نگذارد.شب به زیر باران

آن کتاب کهنه.همچنان خیس وچروکیده و باران زده است

باز هم سال دگر

باز پاییز دگر

باز تصمیم دگر

باز کوکب خانم

چند مهمان دارد

باز هم سفره رنگین پهن است

و کدام از ماها

در پس این همه سال

حسرت خوردن از آن سفره کوکب خانم

همچنان با اونیست؟

خوش به حال عباس

خوش به حال کبری

خوش به حال حسنک

که همه دغدغه شان.

سفره ودفتر خیس است وصدای یک بز

خوش به حال همه شان

که زما جاماندند

همه کودک ماندند

ورسیدیم ما به سرابی که هم اکنون هستیم

وغم غربت ایام گذشته است که دایم با ماست

ماه مهر

ماه مهر در حال رسیدن بود چند روز دیگر به شروع کلاس ها نمانده بود

ته مداد قرمز