غم.(یگانه) جمعه 91/6/17 , 1:37 ص • یگانه جون • نظر وقتی از مادر زاده شدم ، صدایی در گوشم زمزمه کرد ، گفتم : تو کیستی ؟ گفت : (( غـــــــــــــم )) خیال کردم که غم عروسکی است که ، . . . بعــــــدها با آن بازی خواهـــم کرد . ولی ، من نمیدانستم که . . . عروسکی خواهم شد . . . در دستان (( غم ))