کاش آن شب را نمي آمد سحر
کاش گم در راه پيک بد خبر
اي عجب کان شب سحر اما به ما
تيره روزي آمد و شام دگر
ديده پر خون از غم هجران و او
با لب خندان چه آسان بر سفر
اي دريغ از مهرباني هاي او
دست پر مهر آن کلام پرشکر
غصه ها پنهان به دل بودش ولي
شاد و خرم چهره اش بر رهگذر
در ارزان زان ما بود اي دريغ
گنج پنهان شد به خاک و بي ثمر
تا پدر رفت آن سحر از پيش رو
بي نشان را خاک تيره شد به سر
+ خدا بيامرزه پدرت رو.ميدونم پدر چقدر سخته.غم آخرت باشه آبجي.