سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو

گاهی چادرم خاکی می شود
چادر مشکی ام از در و دیوار شهر خاکی می شود
از نگاه های طعنه آمیز خاکی می شود
از حرف های سیاه خاکی می شود
...
گاهی چادرم را خودم خاکی می کنم!
...
چادرم را می شویم تا غبار شهر را از رویش پاک کنم
تا سنگینی نگاه ها را پاک کنم



کجاست آواز ساعت شماطه دار طلوع.......ظهور


تازه میلادی دوباره


در سحرگاه جمعه...


ندای ظهورت را چه وقت می نوازد


درآسمان انتظار


پایان غیبت مردی از جنس باران


آمدن مردی از جنس انتظار


از دیار رحمت ومغفرت


آغشته به بوی عرق جبین ابراهیم


در مسیرکهربایی حجرالاسود


کجاست پژواک بنده گی، رسول حراء


ای بهار سجده خونین دل حسین ع


فریاد علی ع اسیر در بغض حنجره چاه


مادرت( س) هنوز به انتظار مرحم درد پهلوی شکسته


ای طبیب سخت است انتظارت


درد ناگوار، ودل ما بسی بی طاقت


کی به سر می آید پایان انتظارت


خداوندا در این دنیا گناهم چیست؟

به غیر از عاشقی پشت و پناهم چیست؟

نمی دانم کی ام،گم کرده ام خود را!

در این بی فصل بودن گناهم چیست؟

زبانم مثل سنگی سخت و ساکت شد.

نمی دانم دلیل این شعرهای گاه گاهم چیست؟؟؟


نظر

خـــــــــــدایـــــــــا !

همه از تو میخواهند بدهی،

 اما من از تو می خواهم بگیری

خستگی ، دلتنگی و غصه هایم را

از لحظـــــه لحظـــــه روزگارم .

 


نظر

 

???  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ???

 همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم

که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

ولی پدر ...

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست

فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

بیایید قدردان باشیم

???  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ???



نظر
Click for larger version

ا به امروز پنداشته ای: پدر را چگونه باید نوشت؟!

پدر را می توان با (آ) نوشت، همانند آرامش ...
پدر را می توان با (ب) نوشت، همانند بنیاد وجود آدمی ...
پدر را می توان با (پ) نوشت، همانند پشتوانه در زمان بی‌کسی ...
پدر را می توان با (ت) نوشت، همانند تدریس محبت در زمان کودکی ...
پدر را می توان با (ث) نوشت، همانند ثروت، آنچه هرگز به این اندازه با ارزش نبود ...
پدر را می توان با (ج) نوشت، همانند جواب آنچه دانی و ندانی ...
پدر را می توان با (چ) نوشت، همانند چکاد (قله) دانش و آموزه ها ...
پدر را می توان با (ح) نوشت، همانند حمایت در زمان عاشقی ...
پدر را می توان با (خ) نوشت، همانند خورشید زندگی ...
پدر را می توان با (د) نوشت، همانند دریای بی‌کران و بی‌انتها ...
پدر را می توان با (ذ) نوشت، همانند ذکر سلامت‌باشی تو !
پدر را می توان با (ر) نوشت، همانند رهایی از هر چه غم در جهان داری ...
پدر را می توان با (ز) نوشت، همانند زندگی !
پدر را می توان با (ژ) نوشت، همانند ژاله های (قطره های اشک) خرسندی از آرامش تو ...
پدر را می توان با (س) نوشت، همانند سرنوشت، آنچه خدا بر تو نوشت ...
پدر را می توان با (ش) نوشت، همانند شکیبایی در هنگام خستگی ...
پدر را می توان با (ص) نوشت، همانند صفحه های دلبستگی ...
پدر را می توان با (ض) نوشت، همانند ضلعی استوار در زندگی ...
پدر را می توان با (ط) نوشت، همانند طنین دلنشین دریای عاشقی ...
پدر را می توان با (ظ) نوشت، همانند ظرافت در زمانی که تو را در آغوش کشید ...
پدر را می توان با (ع) نوشت، همانند عشق !
پدر را می توان با (غ) نوشت، همانند غرور تو !
پدر را می توان با (ف) نوشت، همانند فداکار !
پدر را می توان با (ق) نوشت، همانند قلب !
پدر را می توان با (ک) نوشت، همانند کاتب راه زندگی ...
پدر را می توان با (گ) نوشت، همانند گذر از سد های زندگی ...
پدر را می توان با (ل) نوشت، همانند لبخند !
پدر را می توان با (م) نوشت، همانند مرور کودکی ...
پدر را می توان با (ن) نوشت، همانند نگهبان راه تو ...
پدر را می توان با (و) نوشت، همانند وابستگی !
پدر را می توان با (ه) نوشت، همانند همراه همیشگی ...
پدر را می توان با (ی) نوشت، همانند یاری بی‌چشم داشت ...
پدر را می توان با هر چه نیک است نوشت، آنچه هرگز بر قلم جاری نشد، نام عشق است که بر روی پدر باید نوشت ...



نظر

راستش دوست دارم دنیا را
قالیچه دیواری بزرگی بدانم که هریک از ما
مسئول بافتن قسمت کوچکی از آن هستیم
و اگر این مسئولیت را انجام ندهیم،
قالیچه همیشه کوچک تر از آنی می شود که باید باشد
و همه ی ما مسئول این نقصان هستیم.

«لئو بوسکالیا»