سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو

نظر


منم شاگرد کوچیکه ی کلاس دنیا، شاگرد کوچیکه که بازیگوشه وگاه گاهی

هوای شیطنت به سرش می زنه و خطا می کنه

و تو همیشه بر خطاهاش قلم عفو

می کشی و اونا می بخشی.

شاگرد کوچیکه که همیشه تکلیفاش ناقصه!

اجازه هست یه چیزی بگم : به خاطرتمامی

خوبی ها، بخشش ها، لطف ها و.....تشکر.

اجازه هست بگم : خیلی دوستت دارم!

اجازه هست دلم که تنگ می شه چند سطری بنویسم؟


نظر

فعالیت کردن در فضای مجازی و پاک ماندن در آن تقوای دو چندانی می خواهد.

 
یادمان نرود:
 
گاهی به گناه به اندازه یک کلیک فاصله داریم
 
 
یادمان نرود:
 
فضای مجازی هم محضر خداست...

 
در روز حساب تمام این سایت ها، تمام کلیک ها، یاهو مسنجرها، آدی ها، چت روم ها به حرف می آیند و گواهی می دهند بر کارهایمان.
 
نکند که شرمنده شویم...
 
امان از لحظه غفلت که خدا شاهد است و بس.
 
گاهی روی مانیتور کامپیوتر بچسبانیم ورود شیطان ممنوع.


نظر

 

چادر خوشکل من

عاشق آن سرخوردن لکه های خیس باران بر روی چادُرم هستم
از اوج آسمان همان جایی که دست منو وتو بهش نمیرسه میان پایین!
براشان مهم نیست پیاله های خالی مال کیست!فقط می بارند!
و می شوند همان رودی که زلال است!
همان زمان که مرداب از رود می پرسد:(چه کردی که زلالی؟)
رود میگوید:گذشتم!!!!!!!!!!!!!!!!
کاش ما هم می گذشتیم!
از خاطرات کهن!
از کینه ها!
بگذر دوست من!
هرکس که هرکاری باتو کرده ببخشش!
شاید دیگر نه تو او را ببینی نه او تو را!
اما قلبت که نمی تواند برود!
همین الان پاکن مهربانیت رو بردار!
آن دوستانی که تورا مسخره کردن آن کسانی که اذیتت کردن!آن کسانی که حقت را خوردند ببخش!
وقتی ببخشی نشانه ی صافی قلبت است!
میشوی همان قلب شیشه ایی باران!
پس همین حالا بگو:
خدایا کسانی که به من بد کردند را بخشیدم!
و خدایا کسانی را که من بهشان بدی کردم را از من راضی کن!
که تو بخشنده ی مهربانی

 


گـاه کـوچـکـم مـیبینی و گـاه بـزرگ 

مـن نـه کـوچـکـم ... نـه بـزرگ !

خـودت هـسـتـی کـه دور مـیـشـوی و نـزدیـک ! 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس…

فقط خســــته ام…

خسته از اعتــــــمادی بیــــجا…


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


بـی هـوا مـی آیـی 

مـرا هـوایـی مـی کـنـی 

و مــی روی 

چـه خـوب مـی دانـی 

رسـم نـا جـوانـمـردی را


نظر


سلام کعبه

http://www.e-heyat.com/UploadFiles/HAME%20CHIZ/%D8%B7%D9%88%D8%A7%D9%81%20%D9%83%D8%B9%D8%A8%D9%87.jpeg

دلم برایت تنگ شده........
درست9 ماه و10روزاست که از وداع من با تو میگذرد،خواستم خواستم از خدا که دوباره نصیبم کند،زیارت خانه اش را.
همراه با فرشتگان،طواف کعبه را.
دلم برایت تنگ شده........
خیلی زیاد .....
دلم گرفته........
کاش الان  پیشت بودم و به پارچه سیاهی که رویت را پوشونده دست می کشیدم آخه اون پارچه پر بود از اسم الله ،پر بود از نام خدا و دستم متبرک می شد.
کاش اونجا بودم و بوی خوش عطر کعبه رو استشمام می کردم.
کاش.......
کاش اونجا بودم ...
انگار تو گوشمه 
صدای طواف کنندها
صدای الله اکبر گفتنشون
صدای الحمدلله گفتنشون
صدای سبحان الله گفتنشون
درحال طواف دعا خوندنشون
http://dl.topnaz.com/2012/10/13910723000614_PhotoA.jpg
کعبه 
نمی دانم خداوند در تو چه قرارداده که اینقدر دل را صفا می بخشی.
کعبه عزیز، تو قبله منی.
هرروز5باربه سمت تو می ایستم و برای تشکر و عبادت خدا در چشمه نماز ، روحم را جلا می بخشم،چون فرمان خداست و مایه وحدت مسلمین.

غیرمسلمانان بدانند که ما،تورا ای کعبه نمی پرستیم.ماخدای کعبه و خدای همه را که یکی هستند؛خدای یگانه را ، الله را می پرستیم.

http://www.askquran.ir/gallery/images/47521/1_kabe01.jpg

وای ...........
وای که چه آرامشی دارد خانه کعبه،این مسجد با شکوه،این خانه امن الهی.

وقتی می بینی همه دور این خانه میچرخند یکجوری میشوی یک حس عجیب و دلنشین.
کسانیکه به حج مشرف شدند این حس مرا می دانند.
دلم تنگ است برای صفا و مروه برای حجرالاسود برای مکان ولادت حضرت علی(ع) برای آب زمزم برای همه چیز که در سفر حج است.

راست است که می گویند وقتی به این سفر بروی،کاسه دلت لبریز میشود ازاینکه دوباره میخواهی رفتن را و شوق آن داری و دلتنگ میشوی .

دلتنگ میشوی برای مخلص بودن برای خدا،عین ماه رمضان،دلتنگ میشوی برای حرم الهی برای محرم شدن.برای دل کندن از دنیا و خدایی شدن.

خدایا دلم تنگ شده واسه خونت.یعنی در واقع واسه خودت واسه آدم شدن،واسه خدایی شدن.

وقتی مسجد هم می رم حسی شبیه به حس مکه دارم،چون جفتشون خانه امن الهی اند.ولی حس کعبه خیلی زیادتره.خیلی.......

خدایا دلم گرفته..........

خدایا آرومم کن...........


نظر

                            

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید،عکس تنهایی خود را در آب،

آب در حوض نبود

ماهیان می گفتند:

"هیچ تقصیر درختان نیست"

ظهر دم کرده تابستان بود

پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد که برد

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب

برق از پولک ما رفت که رفت

ولی آن نور درشت،

عکس آن میخک قرمز در آب

که اگر باد می آمد دل او،پشت چین های تغافل می زد،

چشم ما بود

روزنی بود به اقرار بهشت

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن

و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است

باد می رفت به سر وقت چنار

من به سر وقت خدا می رفتم.


نظر

داستان جالب قیمت الاغ

 

مرد کشاورزی همسری داشت که از صبح تا نصف شب در مورد هر چیزی شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسرش مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان می داد.پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.

کشاورز گفت: خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم.

کشیش پرسید، پس مردها چه می گفتند؟

کشاورز گفت: آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه !!

قاطر